-
۳۵
3 فروردین 1392 23:53
آن پرنده عاشق است... عاشق ستاره ماهی ای که مثل یک نگین نقره ای روی دست آب برق می زند. ماهی لباس نقره ای هم عاشق است... عاشق پرنده طلایی ای که مثل سکه ای توی مشت آفتاب برق می زند. آن پرنده را چطور می شود به ماهی اش رساند؟ خطبه عروسی این دو عاشق عجیب را چه طور میشود میان ابر و آب خواند؟ هیچ کس تاکنون سفره ای برای عقد...
-
۳۴
28 اسفند 1391 22:37
امسال،اولین سالی ست که تحویل سال خونه نیستم. به همراه دوستانم عازم شیراز هستم. ثحویل سال میهمان حافظ به نیت همه ی دوستان عزیزم تفالی به دیوانش می زنم سال نو همگی پیشاپیش مبارک. امیدوارم سال جدید،سالی سرشار از معجزه،عشق،خیر و برکت باشه
-
۳۳
20 اسفند 1391 15:54
خوب است...منم و تنهایی و خدا که آنجاست صدایش چون باد، و نگاهش چون نور. من و او تنهاییم...
-
۳۲
16 اسفند 1391 17:52
خدایا من تسلیم!! به جملات مثبت دوباره روی میارم... "روزهای خوب خواهند آمد. شاید امروز، نه، اما سرانجام همه چیز درست خواهند شد. "
-
۳۱
10 اسفند 1391 23:19
چرا من هرکاری می کنم اوضاع بدتر از قبل میشه؟ چرا هر راهی را امتحان می کنم باز به اون نتیجه مطلوب نمی رسم؟ من که هر راه را دوبار امتحان نمی کنم!!! چرا اون آرامش قبلی...اون عشق زلال از زندگیم داره میره و من هرچی بیشتر دنبالش میرم ازم دورتر میشه؟ چرا باز موقعی که رها می کنم و فقط می شینم نگاه می کنم و سکوت می کنم باز هم...
-
۳۰
29 بهمن 1391 14:11
فرقی نمی کند که تقویم زمستان است یا بهار بی " تو" هیچ زمانی قشنگ نیست...
-
۲۹
17 بهمن 1391 00:06
دو قطره آب که به هم نزدیک شوند، تشکیل یک قطره بزرگتر میدهند... اما دوتکه سنگ هیچگاه با هم یکی نمی شوند ! پس هر چه سخت تر و قالبی تر باشیم،فهم دیگران برایمان مشکل تر، و در نتیجه امکان بزرگتر شدنمان نیز کاهش می یابد... آب در عین نرمی و لطافت در مقایسه با سنگ،به مراتب سر سخت تر، و در رسیدن به هدف خود لجوجتر و مصمم تر...
-
۲۸
11 بهمن 1391 23:36
به سراغ من اگر می آیی، نرم و آهسته چه فرقی دارد؟ تو به هرجور دلت خواست بیا. مثل سهراب دگر جنس تنهایی من چینی نیست که ترک بردارد. مثل آهن شده است!!! تو فقط زود بیا...
-
۲۷
6 بهمن 1391 17:44
کنار حوصله ام بمان اگر نباشی " دلم " که هیچ، "دنیا" هم تنگ می شود...
-
۲۶
26 دی 1391 19:22
Do you know the basic differenc beetween God and human God gives and gives and gives and 4gives Human gets and gets and gets and 4gets
-
۲۵
16 دی 1391 22:44
غنچه با دل گرفته گفت:زندگی لب ز خنده بستن است. گوشه ای درون خود نشستن است. گل به خنده گفت:زندگی شکفتن است. با زبان سبز راز گفتن است. گفت و گوی غنچه و گل از درون باغچه بازهم به گوش می رسد. تو چه فکر می کنی،کدام یک درست گفته اند؟ من فکر میکنم گل به راز زندگی اشاره کرده است. هرچه باشد او یک گل است، گل یکی دو پیراهن بیشتر...
-
۲۴
14 دی 1391 17:44
امروز میشه: ۳۶۵+۳۶۵+۹۲ روز دردناک و پربغض ولی هنوز زنده ام!!! (البته فقط زنده ام)
-
۲۳
10 دی 1391 15:51
دور باش اما نزدیک من از نزدیک بودن های دور می ترسم...
-
۲۲
7 دی 1391 14:32
حاصل ضرب توان در ادعا مقداری است ثابت . هرچه توان انسان کمتر باشد ادعای او بیشتر است، و هرچه توان انسان بیشتر شود ادعایش کمتر می شود. (دکتر حسابی)
-
۲۱
4 دی 1391 23:42
نمی دانم،می دانی؟ این روزها آدم ها به دست هم پیر می شوند، نه به پای هم...!!!
-
۲۰
30 آذر 1391 16:50
آخر پاییز شد! همه دم می زنند از شمردن جوجه ها! تو،بشمار تعداد دل هایی را که به دست آوردی! تو،بشمارتعداد لبخندهایی که بر لب دوستانت نشاندی! تو،بشمار تعداد اشک هایی که از سر شوق یا غم ریختی! فصل زردی بود.... تو چقدر سبز بودی؟؟ جوجه ها را بعدا با هم می شماریم...
-
۱۹
19 آذر 1391 23:57
عشقبازی به همین آسانی ست: که گلی با چشمی، بلبلی با گوشی، رنگ زیبای خزان با روحی، نیش زنبور عسل با نوشی، کار همواره باران با دشت، برف با قله کوه،رود با ریشه بید، باد با شاخه و برگ،ابر با عابر و ماه، چشمه ای با آهو، برکه ای با مهتاب، و نسیمی با زلف، دو کبوتر با هم، و شب و روز و طبیعت با ما... عشقبازی به همین آسانی ست:...
-
۱۸
17 آذر 1391 23:26
خدایا! کاری کن دل آرام بگیرد...
-
۱۷
14 آذر 1391 23:12
مرا نه پای رفتن است نه تاب ماندن فقط دلخوشم به سکوت! (تا کی دوام میارم در این سکوت؟؟؟)
-
۱۶
6 آذر 1391 14:41
امان از این بوی پاییزی و آسمان ابری که آدم نه خودش می داند دردش چیست و نه هیچ کس دیگر...!!! فقط می داند، که هرچه هوا سردتر می شود دلش نگاه گرمتر می خواهد...
-
۱۵
1 آذر 1391 17:09
بهار هم که نباشد به مهربانی تو از شکوفه لبریزم...
-
۱۴
26 آبان 1391 17:57
ماه من!غصه چرا؟ آسمان را بنگر که هنوز بعد صدها شب و روز، مثل آن روز نخست،نرم و آبی و پر از مهر به ما می خندد! یا زمینی را که دلش از سردی شب های خزان،نه شکست و نه گرفت، بلکه از عاطفه لبریز شد و نفسی از سر امید کشید! و در آغاز بهار دشتی از یاس سپید زیر پاهامان ریخت،تا بگوید که هنوز پر امنیت احساس خداست! ماه من!غصه چرا؟...
-
۱۳
16 آبان 1391 19:58
سهراب نیستم و پدرم تهمتن نبود. اما زخمی در پهلو دارم. زخمی که به دشنه ای تیز، پدر برایم به یادگار گذاشته است. هزار سال است که از زخم پهلوی من خون می چکد و من نوشدارو ندارم. پدرم وصیت کرده است که هرگز برای نوشدارو،برابر هیچ کیکاووسی گردن کج نکنم. و گفته است که زخم در پهلو و تیر در گرده،،خوشتر تا طلب نوشدارو از ناکسان و...
-
۱۲
7 آبان 1391 13:58
ایستادن اجبار کوه بود رفتن سرنوشت آب افتادن تقدیر برگ و صبر پاداش آدمی..
-
۱۱
1 آبان 1391 22:04
هم دعا کن گره از کار تو بگشاید عشق هم دعا کن گره تازه نیفزاید عشق... پ.ن:خسته ام اما صبور....
-
۱۰
26 مهر 1391 20:43
اول از همه برایت آرزومندم که عاشق شوی، و اگر هستی، کسی هم به تو عشق بورزد، و اگر اینگونه نیست، تنهائیت کوتاه باشد، و پس از تنهائیت، نفرت از کسی نیابی. آرزومندم که اینگونه پیش نیاید، اما اگر پیش آمد، بدانی چگونه به دور از ناامیدی زندگی کنی. برایت همچنان آرزو دارم دوستانی داشته باشی، از جمله دوستان بد و ناپایدار، برخی...
-
۹
18 مهر 1391 23:22
Listen and Silent are two words with the same letter And are very important for friendship Beacause a true friend can listen to you when you are silent
-
۸
10 مهر 1391 23:05
احساس می کنم بچه شده ام، خیلی خیلی کوچک، و این بچه ی کوچک غمی دارد بزرگ، که به تنش زار می زند!!!
-
۷
7 مهر 1391 15:00
از درد های کوچک است که آدم می نالد وقتی ضربه سهمگین باشد ، لال می شوی.....
-
۶
4 مهر 1391 00:45
آدمِ، فکر می کند تمام می شود ولی....... تا همیشه یک کاش کوچک برای آدم می ماند که بگذارد روی طاقچه دلش...